ساینا و ویونا

خواب

پریشب خوابشونو دیدم......... هم ساینا و هم ویونا.............. آخ که دلم چه قدر براشون تنگ شده............. تازه تو خوابم ساینا یه گربه ی زشتم داشت.......... که همه چیزمونو سوراخ کرده بود................................ ولی شاید ساینا رو یه هفته دیگه ببینم............................ همین دیگه................................... ...
7 مرداد 1391

داستان اسبابازی ها

  وودی گاوچران ، اسباب بازی محبوب اندی بود . او به همراه اسلینکی ( سگ عروسکی ) ، رکس ( دایناسور ) ، پوتیتوهد ( کله سیب زمینی ) ، خوکی به نام ( هم ) و سایر اسباب بازیها در اتاق خواب اندی زندگی می کردند . این اسباب  بازیها استثنایی بودند . آنها وقتیکه هیچکس در اطرافشان نبود ، جان می گرفتند . یک روز وودی همه اسباب بازیها را صدا زد و به آنها گفت : اندی و خانواده اش به زودی اسباب کشی می کنند و به همین دلیل است که اندی امروز تولدش را جشن می گیرد . اسباب بازیها نگران شدند . جشن تولد برای آنها ، به معنی ورود اسباب بازیهای جدید بود . چه اتفاقی می افتاد اگر اندی اسباب بازیهای جدیدش را بیشتر از آنها دوست می داشت ؟ رکس با ناراحتی گفت : یکی ا...
6 مرداد 1391

بدون عنوان

سلام.... ببخشید مطلب نمیزارم.... حالا بگذریم..... من همین امروز از کرمانشاه برگشتم از پیش ساینا.... شاید دیگه ساینا رو نبینم ...
8 تير 1391

قصر پادشاه

در افسانه های شرقی قدیم آمده است که یکی از پادشاهان بزرگ برای جاودانه کردن نام و پادشاهی  خود تصمیم گرفت که قصری باشکوه بسازد که در دنیا بی نظیر باشد و تالار اصلی ان در عین شکوه و بزرگی و عظمت ستونی نداشته باشد !!! اما پس از سالها و کار وتلاش و محاسبه ، کسی از عهده ساخت سقف تالار اصلی بر نیامد و معماران مدعی زیادی بر سر این کار جان خود را از دست دادند تا اینکه ناکامی پادشاه او را به شدت افسرده و خشمگین ساخت و دست آخر معلوم شد که معمار زبر دست و افسانه ای به نام سنمار وجود دارد که این کار از عهده او بر می آید … و بالاخره او را یافتند و کار را به او سپردند  و او طرحی نو در انداخت و کاخ افسانه ای خورنق را تا زیر ...
18 ارديبهشت 1391

×××

خالم به دایم گفته:موهای ویونا روشنه ها..... ساینا هم گفته:یعنی موهای من خاموشه؟؟؟؟   عـــــاشقتم ساینا جونم ...
25 اسفند 1390

××

تمام زیبایی های دنیا تقدیم به شما دو گوگولی من ...
24 اسفند 1390

.....

ساینا دختر خالمه و ویونا دختر دائیم....ساینا 3 سالشه و ویونا 1 سالشه....هر دوتاشونو خیـــــلـــی دوست دارم.....     ...
24 اسفند 1390
1